از گنبد نیویورک تا برلین چندطبقه
به گزارش مجله توژال؛ ایده های اتوپیایی در اواسط قرن بیستم در برنامه ریزی شهری در نقاط مختلف جهان شکوفا شد که حاصل ترکیبی از عوامل اجتماعی و انگیزه های روانی بود. این دیدگاه، که اغلب با امید و جاه طلبی مشخص می شود، شرایط رشد اقتصادی و نوآوری های تکنولوژیکی در آن زمان را منعکس می کند.
بسیاری از طراحان و برنامه ریزان شهری فرصت را برای طراحی مجدد شهرها از پایه غنیمت شمرده اند و اغلب پیچیدگی های بافت های شهری موجود را نادیده می گیرند و در عوض به ایده های آینده نگر روی آورده اند. در حالی که این دیدگاهها به شیوهها و فنآوریهای پیشرفته منجر میشد، اغلب عموم مردم را غافلگیر میکردند و دور از ذهن به نظر میرسیدند.
کنزو تانگه در سال 1960 پیشنهادی ارائه کرد که نشان دهنده امید، علاقه به تحولات فناوری جدید و خوش بینی پس از جنگ جهانی دوم بود.
در سال 1959، باکمینستر فولر پیشنهاد ایجاد یک گنبد بزرگ بر فراز منهتن را با هدف تغییر زندگی شهری داد. طراحی اسمیتسون برای برلین غربی در سال 1957 یک شهر چند سطحی بود که توسط پله برقی به هم متصل شدند. اگرچه این دیدگاه ها ایده های جسورانه ای را مطرح می کردند، اما به دلیل رویکرد از بالا به پایین، کمتر به زندگی و نیازهای روزمره مردم توجه می کردند و نیازهای اجتماعی و تعاملات انسانی را نادیده می گرفتند.
طرح های آرمان شهری شکست خورده
پیشنهاد فولر برای گنبد نیویورک نمادی از جاه طلبی های آن زمان بود و وعده می داد که زندگی زیر گنبد زمستان های معتدل و تابستان های خنک تری خواهد داشت، بدون نیاز به گرما و سرمایش.
این گنبد فقط یک طرح معماری نبود، بلکه بازتابی از نگرانی ها و امیدهای آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بود. این گنبد نمادی از احساس امنیت و پاسخ به ترس ها و نگرانی های آن زمان بود. اما هزینه های زیاد و مشکلاتی مانند ورود و خروج از گنبد این ایده را غیرعملی کرد.
طرح خلیج توکیو، که در سال 1960 معرفی شد، نشان دهنده واکنشی به تغییرات سریع و رشد اقتصادی در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم بود محیط شهری ایجاد شد.
این طرح با چالش هایی روبرو بود، زیرا بسیاری از ساکنان توکیو نگران از دست دادن هویت محله های خود بودند و می خواستند به جای ایجاد تغییرات عمده، تاریخ و بافت اجتماعی خود را حفظ کنند. بسیاری از مردم نگران بودند که ساختن یک شهر بر پایهها و کنار گذاشتن روشهای سنتی شهرسازی خطرناک باشد.
طرحی توسط اسمیتسون در سال 1957 برای ایجاد شهری چند سطحی در برلین ارائه شد که در آن ارتباط بین طبقات مختلف شهر از طریق پله برقی انجام می شود. اگرچه این طرح از نظر فنی امکانپذیر بود، اما به دلیل آب و هوای پس از جنگ در شهری که هنوز زخمهای جنگ در آن وجود داشت، تبدیل به یک افسانه در تاریخ معماری شد.
این پروژههای جاهطلبانه اغلب نه به این دلیل که ارزشی ندارند، بلکه به این دلیل که با جوامع ارتباط برقرار نمیکنند، با مقاومت مواجه شدهاند. بدبینی عمومی از میل طبیعی به حفظ الگوهای آشنای شهری و روابط اجتماعی ناشی می شد که به محله ها هویت و معنا می بخشید. معماران ممکن است فقط برای نوآوری تلاش کنند، اما مردم بیشتر به تاریخ و الگوهای اجتماعی خود اهمیت می دهند.
توسعه رویکردهای برنامه ریزی شهری در طرح هایی مانند طرح گلاسکو در سال 1945 نشان داد که طرح های شهری برای موفقیت نیاز به مشارکت ساکنین دارند، به طوری که می توان ایده ای را ارائه کرد که همزمان هویت تاریخی شهر را حفظ کند و تحولات جدید مبتنی بر نوآوری را حفظ کند. . ایده های نوآورانه تنها زمانی موفق می شوند که با نظرات و نیازهای مخاطبان هماهنگ باشند.
پروژه خلیج توکیو و اثرات آن بر جامعه
طراحی کنزو تانگه برای خلیج توکیو، آرزوها و نگرانی های ژاپن پس از جنگ را در بر می گیرد. چشم انداز تانگ برای توکیو، که تا خلیج امتداد داشت و شامل سکوهای شناور و خیابان هایی شبیه شانزه لیزه بود، به نیازهای جامعه ای پاسخ داد که مشتاق به نمایش گذاشتن مهارت های تکنولوژیکی کشورش بود، اما در عین حال مراقب چنین تغییرات رادیکالی بود.
در حالی که بسیاری از شهروندان ژاپنی به این ایده بلندپروازانه احترام می گذاشتند، تصمیم به کنار گذاشتن قرن ها برنامه ریزی شهری سنتی و ساختن شهر بر روی پایه ها را نپذیرفتند. هنگامی که فرودگاه جزیره کینسای چندین دهه بعد ساخته شد، بسیاری آن را توسعه عملی تری از دیدگاه اصلی تانگه می دانستند. تکامل پروژه خلیج توکیو از یک پروژه بحثبرانگیز به یک مرجع الهامبخش نشان میدهد که چگونه میتوان ایدههای رادیکال را به تدریج توسط احساسات عمومی پذیرفت و با تغییرات اندک اجرا کرد.
توسعه مشارکت مردمی در برنامه ریزی شهری
تکامل مشارکت عمومی در برنامه ریزی شهری فرصت های جدیدی برای نوآوری ایجاد کرده است که نیازهای جامعه را بهتر منطبق می کند. پروژه های مدرن به طور معمول عناصر تفکر جاه طلبانه را با اجرای عملی ترکیب می کنند که توسط بازخورد عمومی گسترده و فرآیندهای طراحی افزایشی هدایت می شوند.
نگاهی به طرحهای شهری اواسط قرن بیستم از منظر امروزی این پرسش را مطرح میکند که آیا این پروژهها میتوانستند با استفاده از روشهای مدرن مشارکت عمومی بهطور متفاوتی اجرا شوند. اگر کنزو تانگه بازخورد جامعه را در نظر گرفته بود، طرح او برای خلیج توکیو میتوانست عناصر بیشتری از سبکهای شهری سنتی ژاپن را شامل شود و در نهایت به نتیجه برسد. نظرسنجی های عمومی برای پروژه گنبد فولر در منهتن، مداخلات عملی تری بود که به اهداف کنترل محیطی دست یافت.
میراث برنامه ریزی شهری قرن بیستم به ما یادآوری می کند که اگرچه چشم اندازهای جسورانه می تواند الهام بخش پیشرفت جامعه باشد، موفقیت آنها در نهایت به پذیرش و مشارکت عمومی بستگی دارد. همانطور که معماران شهرها را برای آینده دوباره تصور می کنند، تعادل بین تفکر جاه طلبانه و مشارکت جامعه برای ایجاد محیط های شهری نوآورانه و پایدار بسیار مهم خواهد بود.