صحبتهای یک بیسیمچی درباره فرمانده اش
به گفته ناصر کاظمی، اقتصاددان ایرانی؛ وی در سال 1335 در تهران به دنیا آمد و در سال 1356 به دلیل فعالیت سیاسی و آتش زدن پرچم آمریکا، همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی و به دلیل فشارهای داخلی بر رژیم پهلوی، بازداشت شد. بسیاری دیگر از زندانیان .
در سال 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و در اولین مأموریت سازمانی سرکوب شورشهای طایفهای در خوزستان که با حمایت سازمان اطلاعات عراق انجام شد، به آن استان اعزام شد در خوزستان
سپس در 26 دی 1358 به پیشنهاد شهید محمد البروجردی به بافه رفت. در آن زمان شهر بافه با فعالیت گروه های مسلح تجزیه طلب از جمله حزب دمکرات و کوملی روزهای پرتلاطمی را سپری می کرد.
در آن روزهای حساس همزمان با مسئولیت روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سمت فرمانداری شهرستان منصوب شد و پس از مدت کوتاهی به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید. سپاه پاسداران ایران.
الکاظمی در خرداد 1359 مجروح شد و دو ماه از صحنه عملیات دور ماند. پس از بازگشت و با فرماندهی هوشمندانه، دقیق و حساب شده خود موفق شد مناطق نسود، نودشا، نروی، نیسانی، کالی شینار و الشمسی را در نوار مرزی پاکسازی کند.
موفقیت های چشمگیر وی باعث شد که پس از یک سال و نیم به عنوان فرمانده سپاه کردستان سنندج انتخاب شود و در دوران مسئولیت خود عملیات های موفق و موثرتری را برای پاکسازی مناطق حساس از جمله جاده بانه به سردشت کامیاران انجام داد. به مریوان، تکاب به سین دگ و آزادسازی شهر و سد بوکان.
او به دلیل صبوری، بردباری، دوستی با مردم و عملیات موفق علیه ضدانقلاب و رهایی مردم از سیطره گروهک های کوملی، دمکرات و… آنقدر در بین مردم کردستان محبوب بود که بسیاری از مردم از آن استفاده کردند. نام ناصر چون بچه ها خودشان انتخاب می کنند. دوستان و همرزمانش از او فردی باهوش، با بصیرت، شجاع، جدی، قاطع و دوست داشتنی یاد می کنند.
من شاگرد ناصر الکاظمی هستم
سردار حسین باقری; وی درباره فرماندهان ارتباطات سپاه در دفاع مقدس می گوید: همیشه دوست دارم حاج ناصر را در کنار دیگر بزرگانی که می شناسم قرار دهم. رهبران ما اغلب در عمل قوی بودند. الکاظمی در عملیات بان سردشت نشان داد که آدم عامل است. در طول روز، او به راحتی از تپه صاف و شیب دار بالا می رفت. خیلی قوی بود
از نظر فکری و پرسنلی هم همینطور بود. طرح های او برای این روند عالی بود. تصادفی نبود که صیاد الشیرازی گفت من شاگرد ناصر الکاظمی هستم. هم از نظر طراحی و هم از نظر عملیاتی قوی بود.
سوق دادن زندانیان به سوی توبه
آنچه برای من بسیار تأثیرگذار بود روحیه جوانمردی، مردانگی، سادگی و معصومیت بود. اصلا زرق و برق نداشت و نگفت من فرمانده ارتش کردستان هستم. او فردی متدین و امین بود. از طرفی ورزشکار و فوتبالیست درجه یک بود.
در اواسط عملیات که برای شناسایی رفتیم و به شهر برگشتیم، دستور دادند به زندان برویم. من همیشه با او می رفتم. من همیشه با او بودم. انگار بهش وابسته بودم.
با هم به زندان می رفتیم. با زندانیان صحبت می کرد. ما یک تیم فوتبال راه اندازی کردیم. او به زندانیان گفت که یک تیم شوید. تیم ما و زندانیان با هم فوتبال بازی می کردند. بسیاری از زندانیان با دیدن رفتار او پیش از مرگ توبه و توبه کردند و در یگان انتقام حزب الله با ضدانقلاب مبارزه کردند. بسیاری از آنها نیز شهید شدند. آنها بیشترین نقش را در پیروزی ما در کردستان داشتند.
من رهبر نیستم!
یکی از مشکلات ما کمبود نیروی انسانی بود. در زمان شروع عملیات، بسیجیان که از قم آمده بودند و آموزش دیده بودند، پس از اتمام مأموریت سه ماهه، اصرار داشتند که می خواهند به سمت جنوب حرکت کنند. چون شنیدند عملیات بزرگی در جنوب انجام خواهد شد.
برخی از آنها نیروهای مخابراتی بودند و در سه ماه گذشته آموزش دیده بودند و می توانستند به خوبی کار کنند. فقط می خواستیم یک عملیات گسترده برای پاکسازی محور بانه – سردشت انجام دهیم. تا نیروی جدید آمد چنین مشکلاتی داشتیم.
با آنها صحبت کردیم، گفتند نه. ما همشهریشان بودیم با همان لحن تند قمی گفتند: نه، ما نمی خواهیم برویم.
موضوع را به ناصر الکاظمی گفتم. اعضای گردان گفتند که تعداد این افراد زیاد است. اگر آنها بروند ما دچار مشکل می شویم. ناصر همه را وسط میدان فرماندهی سپاه بانه جمع کرد و به آنها گفت که وضعیت همین است و ما باید بمانید. یکی از بسیجیان که بسیار پرخاشگر بود گفت: نه، ما نمی خواهیم بمانیم. مجبوره؟!؟
اهل شهر قم سفلی بود. هیچ وقت فراموش نمی کنم که می گفت: «شما رهبر شدید، ما را مجبور می کنید!؟» ناصر الکاظمی گفت: نه، من به عنوان یک رهبر، شما را مجبور نمی کنم.
گفت که بسیجی. نمی دانم چه گفت که ناصر گفت: ببین من این لباس ها را در می آورم، من رهبر نیستم، ببینیم شما چه می گویید، هدفتان چیست؟ سپس گفت: من نمی خواهم رهبر باشم. ما اینجا به شما نیاز داریم شما هم آموزش دیده اید این روند سخت ترین ماست. آغاز یک عملیات بزرگ اگر الان بروی، ما به دردسر می افتیم. “هدف من این نیست که به شما دستور بدهم. ما واقعاً به شما نیاز داریم.”
در همین لحظه این بسیجی برگشت و گفت: نه برادر! تو خیلی با بقیه فرق داری شما خیلی مردید که همه ما می دانیم، بچه ها. همه گفتند: ما می مانیم. سبک سخنان عبدالناصر امر و نهی نبود. خیلی محکم صحبت می کرد اما از طرفی با بچه ها هم شوخی می کرد. یعنی در حالی که شوخی می کرد حرفش را محکم می گفت. این مردها همه ماندند که کمک بزرگی به عملیات بود. این کار الکاظمی مشکل نیروی انسانی را در برخی از صداوسیما حل کرد.
منبع:
1- لطف الله زادگان، علی رضا، عملیات مسلم بن عقیل: تاریخ جنگ ایران و عراق (کتاب 21)، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1391، ص 119.
2- الفتی، سید سعید، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: ارتباطات غرب و شمال غرب: روایت: حسین باقری، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران 1402، ص 79، 80، 81.
khabarfarsi به نقل از توژال